یادی از آن آتش به اختیارترین مرد روزگار!
- شناسه خبر: 402
- تاریخ و زمان ارسال: 1 خرداد 1401 ساعت 16:26
- نویسنده: حسین علیزاده

حسین علیزاده – روزنامه نگار
زمان چه زود می گذرد! … و ناگهان چه زود دیر می شود! … درست چهار سال پیش، یک روز حوالی وقت افطار ماه مبارک رمضان بود، که ناگهان خبر ارتحال حجت الاسلام شیخ غلامرضا حسنی در فضای مجازی و اینترنت پیچید! گر چه چنین اتفاقی دور از انتظار نبود و با توجه وضع جسمانی و بیماری این پیر مجاهد کهنسال تا حدی طبیعی می نمود، ولی خبر بسیار سنگین بود! حسنی، مرد روحانی انقلابی، قهرمان میدان های بصیرت، شجاعت و جهاد در راه خدا بود.
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ غلامرضا حسنی شامگاه سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ۹۷ در بیمارستان امام رضا(ع) ارومیه دار فانی را وداع گفت و در ۹۱ سالگی برای همیشه به رحمت بیکران حق پیوست. روانش شاد باد.
شیخ غلامرضا حسنی نماینده سابق ولی فقیه در استان آذربایجان غربی، امام جمعه پیشین ارومیه، مردی عالم، آگاه به زمان، مبارز سلحشور و انقلابی شجاعی که در بیش از چهار دهه اخیر مخصوصاً از سپیده دم پیروزی انقلاب اسلامی یکی از شخصیت های شگفت انگیز و واقعاً تاثیرگذار ملی در سطح ایران و منطقه به شمار می رفت و در انقلابی بودن و اخلاص و ایمان و بصیرت، شهره آفاق و خار در چشم بی هویت های غرب زده افسادطلب و مهاجمان خودفروشِ پشت کوهی بود.
نهیب های مؤمنانه اش، خودباختگان شیفته غرب را عصبانی و منزوی میکرد به طوری که این افراد حقیر بی هویت، گاه از روی سبک مغزی دهان به تمسخر این مرد بزرگ می گشودند؛ البته این عیب حسنی نبود بلکه شکوه هنرش بود، چرا که در طول تاریخ بشریت، مردان خدا همواره مورد تمسخر کافر کیشان بیهویت و بردگان زر و زور و تزویر و فساد، تحت اسامی مختلفِ کافر، مرتد، خوارج، اصلاح طلبان افراطی و … قرار گرفته اند؛ اما مردان خدا هرگز به هیاهوی غرچگان دون اعنتا نکرده اند و نمی کنند و شیخ غلامرضا حسنی از تبار این بندگان آزاد خدا بود و مصداق کلام نورانی قرآن کریم: «یجاهدون فِی سبیلِ اللهِ وَ لَایخافونَ لومهَ لائمٍ» (سوره مائده/ ۵۴) به شمار میرفت.
مبارزات شیخ حسنی مجاهد و مسلح در منطقه آذربایجان با توجه به شرایط اجتماعی آن دوره از سال های دهه ۱۳۳۰ شروع شد، انقلابی بودن و دل دادنش به معمار کبیر انقلاب اسلامی و بیدارگر جهان معاصر حضرت امام خمینی(ره) نیز به همان سالها بر میگردد که در حوزه علمیه قم، حاج روح الله خمینی را دید و با افکار و اندیشه های انقلابی و ضد طاغوتی آن رهبر بزرگ آشنا شد.
باری، شیخ غلامرضا حسنی، در نُه دهه بابرکت عمر خود، بلاشک هفتاد سال جهاد کرد که سی سال آن، در مبارزه با کژی ها و نابرابری های اجتماعی و ظلم و ستم دوره ستمشاهی سپری شد و چهل سال آخر عمرش را به خدمت برای نظام جمهوری اسلامی و حراست از ارزشهای انقلاب وقف کرد و سی و چهار سال تمام در سنگر امامت جمعه و نمایندگی رهبری انقلاب بود.
در دوران امامت جمعه ارومیه، چندین حادثه تاریخی در زندگی حسنی مجاهد نقطه عطف به شمار می آید که در تاریخ ثبت شده، از جمله: حوادث شهر نقده در اوایل سال ۵۸ و شیطنت های عناصر وابسته به حزب دموکرات کردستان و خودفروشان حزب کومله که پایمردی، بیداری و شجاعت حسنی این شهر را از شرّ آن اشرار تروریست نجات داد.
بصیرت، شجاعت و آتش به اختیار بودن حسنی در زمان بمب باران شهر ارومیه توسط هواپیماهای بعثی در سال ۱۳۶۵، حماسه ای به یادماندنی آفرید، زیرا اهالی مظلوم ارومیه به ناچار، خانه و کاشانه شان را با همه اثاثُ البیت و لوازم و هر چه بود، گذاشته و مجبور به ترک شهر شده بودند، چون به احتمال زیاد ممکن بود برخی اشرار و سارقان، همانند سال های دور، بریزند و خانه ها را غارت کنند!
چرا که از این قبیل حوادث تلخ در تاریخ معاصر ارومیه سابقه داشت و مردم هنوز آنها را فراموش نکرده بودند و وقتی مجبور شدند شهر و خانه و اسباب زندگیشان را بگذارند و به اطراف پناه ببرند، نگران تکرار همان حوادث تلخ تاریخی و چپاول خانه هایشان توسط اشرار بودند؛ اما شیخ مجاهد حسنی با هوشیاری شور انگیز خود دستور داد نیروهای انقلابی و انتظامی شب یا روز هر حرکت بزرگ یا کوچک و حتی فردی مشکوک در محلات شهر را هم تحت نظر داشته باشند و اگر کسی را سر دیوار خانه ای دیدند بلافاصله به طرفش شلیک کنند! همین هوشیاری به صورت اطلاعیه از رسانه ها و رادیو و تلویزیون بارها و بارها پخش شد تا به گوش هر کس و ناکسی رسید و شهر در آن ایام گرگ و میش، کاملاً در امنیت ماند تا اینکه مردم به تدریج به خانه هایشان بازگشتند!
در اواخر دهه هفتاد که «اوجالان» -سرکرده گروه تروریستی معروف بین المللی- در قبرس یا یونان دستگیر و به دولت ترکیه تحویل داده شد، برخی افراد خاص و مخصوص و ویژه در ارومیه سعی کردند با عده ای اجیرشده، تحرکی نمایشی و خودفروشانه نشان دهند و به بهانه حمایت از سرکرده تروریست ها در اعتراض به دولت ترکیه با تجمع در مقابل سرکنسولگری آن دولت در ارومیه، شهر را به آشوب بکشانند! اما این بار هم اقدام هوشمندانه و آتش به اختیار حسنی مجاهد و کفن پوشیدن و بیرون آمدنش با همان سلاح و شکوه و ابّهت همیشگی و همراه نیروهای انقلابی تحت فرمانش، ارومیه را از اغتشاش ویران کننده خودفروشان بی هویت نجات داد که اگر این اقدام جهادی حسنی نبود، نیروهای دولتی و گارد ویژه و نیروهای انتظامی و امنیتی، مشکل بود که بتوانند حریف آن توطئه باشند!
یکی از مشهورترین ماجراهای انقلابی در زندگی مرحوم حسنی، استقبال نکردنش از رییس دولت رسمی کشور بود در اواخر دهه هفتاد! … که مصداق «خلاف آمد عادت» و نمونه ای از غیر قابل پیش بینی بودن تصمیم ها و اقدامات انقلابی مرحوم شیخ غلامرضا حسنی و آینه بصیرت اوست.
او اعلام کرد که من نه تنها به استقبال و دیدن این رییس جمهور نمی روم، بلکه اگر هم او خواست مرا ببیند، به حضورش نمی پذیرم! گفتن این داستان برای ما بعد از بیست و اندی سال، خیلی آسان و دل انگیز است اما آن اقدام هوشمندانه در آن شرایط گل و بلبل کشور که هجوم رنگ و نیرنگ و فریب اصلاح طلبان غربزده، عامه جامعه را با شعارهای فریبنده رام کرده بودند، بسیار سخت بود، حسنی علیرغم فشارها و اعمال ترفندهای سیاسی و تلاشهای طاقت فرسای استاندار وقت، به استقبال رییس جمهور فتنه اندیش نرفت!
استاندار وقت ناچار به حضور مرحوم حسنی رسید تا به خیال خود شاید وی را متقاعد کند و به مراسم استقبال بکشاند یا مثلا حسنی تمارض کند و قال قضیه کنده شود! آن وقت در بوق و کرنا بگذارند که حسنی مریض بود و به استقبال رییس جمهور محترم نیامد! … اما حجت الاسلام حسنی با شجاعت و صراحت تمام به استاندار وقت گفت: من بیمار نیستم و در کمال صحت و سلامت و اختیار از این رییس دولت استقبال نمی کنم و به ادا و اطوار سیاسی او اعتراض دارم! … شاهدان گفتگوی مرحوم حسنی و استاندار وقت، بحمدالله هنوز در ارومیه زنده اند و داستان طنزآمیز استیصال استاندار مذکور در مقابل حسنی را به یاد دارند!… داستان بسیار شنیدنی و طنز واقعی است! فعلاً بماند!
شاید یکی از پرشکوهترین حوادث تاریخی در زندگی سیاسی و جهادی مرحوم شیخ غلامرضا حسنی، اقدام هوشمندانه و موضعگیری آگاهانه او در فتنه سال ۸۸ بود، فتنه ای که بسیاری از مدعیان بزرگ انقلابی بودن در تهران و دیگر شهرها، در آن ماجرا پایشان لغزید و با فتنه ای که سررشته اش در دست خارجی ها بود، حتی همراهی کردند! … اما حسنی هوشمند و مؤمن و مجاهد همگام با رهبری هوشمند انقلاب، از فتنه و فتنه گران اعلام برائت کرد و حتی به مبارزه با جریان فتنه برخاست و آتش فتنه را در ارومیه خاموش کرد که همه ما شاهد آن بودیم.
اینجاست که به عمق کلام مقام معظم رهبری در باره مرحوم حسنی پی می بریم، ایشان در آبان ۹۶ در دیدار با مسئولان برگزاری کنگره ملی ۱۲ هزار شهید آذربایجان غربی فرمودند: «الحق و الانصاف آقای حسنی در این سال ها خوب امتحان دادند».
مطلب دیگر این که در اواخر عمر حسنی که سایه کسالت ناشی از کهولت سن و بیماری بر تن و جانش سنگینی می کرد و کم حرف میزد و یا حرف نمیزد؛ برخی هویت سازان تازه به دوران رسیده و جاعلان تاریخ و تجزیه طلبان فرهنگی و قومیت گرایان ناراضی از نظام و اغلب بیسواد و همه کاره هیچکاره!، خیلی تلاش کردند تا از حسنی مجسمه ی قهرمانی قومی با مدل دلخواه خود بتراشند! اما خوشبختانه در این باب هم نتوانستند کاری از پیش ببرند.
با این حال، اگر مسئولان دلسوز و آگاهان متعهد و بازماندگان محترم آن مرد بزرگ، غفلت کنند، ممکن است همان اشخاص بیهویت هویت ساز، روزی چنین حقه ای را سوار کنند و از حسنی که یک روحانی مبلغ اسلام و مجاهد فی سبیل الله و افتخار تاریخ خطه آذربایجان و تابع ولایت فقیه بود؛ یک قهرمان تفرقه انداز قومی بسازند! کما اینکه در مراسم تشییع جنازه وحدت بخش ایشان، دُم خروس این جماعت تجزیه طلب از زیر قبای برخی جوانان احساسی فریب خورده بیرون آمد! و در دشمنی با آذربایجان تاریخی و هویتدار و شناسنامه دار ایرانی، در کمال پر رویی پرچم ضد آذربایجانی(«آزربایجان» …) را بلند کردند!
یعنی نقشه ای دارند که این دفعه از حسنی مسلمان و عالم عامل دینی و مجاهد خدایی و مدافع انقلاب اسلامی و ولایت فقیه، یک «پیشه وری تجزیه طلب» دیگر بسازند! … جبهه انقلابی بی خبر از حقه بازیهای زمان باید مراقب باشند و در این عرصه، مسئولیت عالمان دینی و ائمه جمعه و جماعات و نویسندگان متعهد و باوجدان، مخصوصا رسانه مثلا ملی! و نیروهای متعهد صدا و سیمای استان آذربایجان غربی خیلی سنگین است.
راقم این حروف که در ۱۵ سال اخیر گاه گاهی از نزدیک خدمت آن بزرگوار در ارومیه رسیده و با افتخار دستش را بوسیده ام، امروز خدا را شکر میکنم که توفیق زیارت چنین مرد مجاهدی را نصیبم کرده است و حالا که حسنی در بین ما نیست و چهار سال است که به ملاقات «رفیق اعلی» رفته، حضور معنوی و بلندای اندیشه های الهی و آرمان های انقلابی اش همچنان بر سر استان آذربایجان غربی و شهر ارومیه سایه انداخته و نامش رمز امنیت این منطقه است! سایه این مرد بلند قد بلند قدر، بلند همت و بلند اندیشه مستدام باد.
البته باید تاسف خورد که موضوع تاریخی و فرهنگی حسنی و موزه خانگی و بنیاد حسنی و … و موضوعات مرتبط دیگر با نام نامی حسنی و … از جمله مسایل رها شده از زمان وفات اوست و گاهی حتی در حد شعار هم از سوی مسئولان بی مسئولیت و مدیر مخصوص و خاص و ویژه استان مطرح نمی شود و استانداری و شهرداری و شورای شهر ارومیه و میراث فرهنگی و حوزه های علمیه و طلاب جوان در این شهر سرشان آنقدر شلوغ است که حسنی به حاشیه رفته! گاه حتی حس می کنی انگاری به عمد حسنی را به فراموشی می سپارند و نمی خواهند این نماد غیرت دینی و ملی شورانگیز آذربایجان برای نسل های آینده منتقل شود!!!
باید تاسف خورد که در سه سالگرد وفات حسنی بزرگ، آقایان محترم مسئول و نیز خانواده و بازماندگان مکرم ایشان، فقط به یک مجلس ختم سبک و مرده و بی تحرک برای «خالا خاطیرین قالماسین» و برای «خالی نبودن عریضه» سر تربت او گرفته اند و برای بخش های مختلف خبری رادیو و تلویزیون استانی، تغذیه پیدا شده و همین!!! نه یادنامه ای، نه مستندی، نه همایشی!!!؛ غربت عمدی و ساختگی مسئولان ارومیه برای شهیدانمان مخصوصاً مهدی و حمید باکری و مهدی امینی و … شامل حال مرحوم حسنی مجاهد هم می شود. افسوس و صد افسوس!!!
فرهیختگان علمی و تاریخی دیگر ارومیه نیز به طاق نسیان سپرده شده اند: آیت الله میرزا محمود اصولی، میرزا ابوطالب اردوبادی، علامه محدث اُروموی، دکتر صدری افشار و … و حسنی هم در مسیر آنها قرار گرفته.
اغلب در صحبت با دوستان فرهیخته و اهل رسانه، این حرف را بیشتر تکرار می کنم که: «اگر نویسنده دانشمند و فرهیخته متعهد معاصر استاد شیخ عبدالرحیم اباذری در اوایل دهه هشتاد از قم به سراغ مرحوم حسنی در ارومیه نمی آمد و کتاب «خاطرات حسنی» را نمی نوشت و مرکز اسناد انقلاب اسلامی و مرحوم روح الله حسینیان در تهران این کتاب را چاپ و منتشر نمی کردند، الان از از گنجینه مرحوم حسنی هیچ میراث تاریخی و فرهنگی در دست ما نبود و اگر حوزه هنری انقلاب اسلامی آن یک مراسم یادبود ادبی – فرهنگی را در اربعین ارتحال مرحوم حسنی برپا نمی کرد، هیچ برنامه ای در یادبود او صورت نمی گرفت و نگرفت!».
سخنم را با دو بیت از یک مثنوی بلند که به یاد این مرد آتش به اختیار سروده ام، به پایان می برم:
مردی دلیر و گُرد، هماورد روزگار
آتش به اختیارترین مرد روزگار
با نیکنامی حسنی(ع) چون حسین(ع)بود
آن شیرمرد، پیرو پیر خمینی بود